فقیر

پای سجاده که ایستاده بود،پولهای درون جیبش فکرش را فشار میدادنداو پول داشت،اما فقیر بود...

فقیر

پای سجاده که ایستاده بود،پولهای درون جیبش فکرش را فشار میدادنداو پول داشت،اما فقیر بود...

یاکنزالفقراء
حسابهای بلند مدت دنیایم که چک میکردم پر بودن از گناهانی با سودهای (ضررهای) کلان
به حساب قرض الحسنه که نگاهی انداختم ، خالی بود خالی خالی...
اما نمی دانم هنوز امید داشتم.
یاد جمله ای افتادم که نور امید را درون دلم روشن کرد.
شما هم حساب کنید اگر حسابهایتان مانند من بود، این جمله را در دل خود بلند فریاد زنید.

یا رجاءالمذنبین


هدف از تاسیس این وبلاگ نوشتن خاطرات تلخ وشیرین دوران مسئولیتم هست!

ناراحت شد

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۳۰ ب.ظ
نمیدونم امروز کارم درست بود یا نه
شاید نیتم خیر بود یا نه از لجاجت ، یا از روی کار خیر و ثواب ...
اما هرچی بود او از دستم ناراحت شد وبخاطر احترامی که برایم قائل بود،چیزی نگفت.
من امروز گفتم،کانون ها باید تفکیک جنسیتی شوندو او هیچ نگفت...
چون به دید خودش از عشقش جدا شده بود.
  • در مسلخ عشق

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی